تبیان، دستیار زندگی

چرا مولانا آماج تیر‌های تکفیر و ارتداد قرار می‌گیرد؟

مولانا؛ در میانه رد و قبول

مولانا هم مانند هر فقیهی، مانند هر فیلسوفی و مانند هر متفکری ممکن است اشتباه کرده باشد. حالا باید چه کار کرد؟ آیا اگر حرف خوبی هم دارد انکار کنیم و کنار بگذاریم یا منصف باشیم و حرف های خوبش را بپذیریم؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
سماع
این مرز و بوم مفاخر بزرگی را به خود دید، که در عین کمال علمی و زهد عملی، در زندگی سهمی به جز آماج تیرهای زهرآگین تکفیر نداشتند و پس از مرگشان نیز عده‌ای همه همّشان مبارزه با افکار آن‌ها بوده است.

مولانا جلال الدین بلخی را می‌توان در زمره کسانی قرار داد که از زمان حیاتش در قرن هفتم، تا به امروز که هفت قرن از آن می‌گذرد، همیشه مورد تردید و تکریم جریانات مختلف دینی بوده است، اما مولانا را چگونه قضاوت کنیم؟

بهانه‌هایی برای رد مولانا

جریان سنتی حوزه‌های علمیه، از جمله اخباری مسلک‌ها، کسانی که فقط به ظاهر آیات و روایات پایبندند و همچنین طیفی از فقهای سنتی مانند آیت الله صافی گلپایگانی و جریانات مخالف فلسفه مانند مکتب تفکیک را می‌توان از مخالفین سرسخت مولانا به حساب آورد.

وحدت وجود، رقص سماع، تصوف، عقل‌ستیزی و از اهل تسنن بودن مولانا محورهای اصلی مخالفت با این شخصیت اثرگذار اسلامی است.

نمی‌خواهیم مولانا را تقدیس کنیم و از او بت بسازیم، اما بسیاری از اشکلاتی که به مولانا گرفته می‌شود، از روی نفهمیدم کلامش و آشنا نبودن با روش و سبک فکری‌اش است.

وحدت وجود از آنجا مورد مناقشه و نزاع قرار گرفت که جریانات سنتی همه خدایی را معادل مفهوم وحدت وجود قرار دادند و گمان کردند اعتقاد به وحدت وجود این است که همه موجودات را خدا بدانیم.

به طور مثال حجت الاسلام حامد صارم معتقد است مبنای همه عرفان‌ها یکی است؛ مبنای همه عرفان‌ها همه خدایی و از بین بردن شریعت است. همه عرفان‌های سرخ‌پوستی، اوشو و... در جهان‌بینی معتقدند همه چیز خداست. مکاتب عرفانی قائل به وحدت وجودند و می گویند در عالم یک وجود داریم و سایر موجودات ترشحات آن وجودند و از تعابیری مثل "لیس فی الدار غیره دیار" استفاده می‌کنند.

همچنین جریان مخالف، قرار گرفتن مولانا در کسوت تصوف و سخن گفتن از سماع را اباحه‌گری و مقید نبودن به شریعت در سبک زندگی او می‌دانند.

اشعاری که مولانا در مذمت عقل آورده است، از جمله "پای استدلالیان چوبین بود" را باید یکی دیگر از دستاویزهای دشمنان او به حساب آورد؛ آن‌ها معتقدند متن شریعت دائما از عقل تمجید می‌کند، ولی عرفا در ستیز با عقلند و مذهب عشق را جایگزین آن می‌کنند.

مخالفین مولانا، او را نمی‌شناسند

نمی‌خواهیم مولانا را تقدیس کنیم و از او بت بسازیم، اما بسیاری از اشکلاتی که به مولانا گرفته می‌شود، از روی نفهمیدن کلامش و آشنا نبودن با روش و سبک فکری‌اش است. به قول آیت الله جوادی آملی، ممکن است فردی درباره معرفت دینی و یا عرفانی برخی از مشاهیر این علوم، اظهار نظر کرده و با مشاهده اشعار و آثار فردی، همچون ملاّی رومی این گونه حکم کند که معرفت او معرفتی اشعری ـ افلاطونی است ... علّت این قضا و داوری ناصواب، ناآگاهی نسبت به مفاهیم و معانی بلندی است که ملاّی رومی در مثنوی و دیگر آثار خود، اظهار نظر می‌کند. [1]

همانطور که گذشت یکی از اتهامات به مولانا و اساساً تفکر عرفانی، "وحدت وجود" است. منوچهر صدوقی‌سها معتقد است اگر کسی معنای وحدت وجود واقعی را نفهمد و اگر بفهمد انکار کند، اصلاً موحد نیست. وحدت وجود واقعی قرآنی، این آیه است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ»؛ وحدت وجود یعنی وجود اصلی که همیشه بوده است وجود خداست و ما موجود شده به وسیله او هستیم؛ آیا این موضوع را می‌توان انکار کرد؟

مولانا عقل‌ستیز عقل‌گرا

عرفا را متهم به عقل ستیزی می‌کنند، در حالی که صدوقی‌سها می‌گوید: عرفا عقل را به دو عقل متصل و منفصل تقسیم کرده‌اند.

می‌گویند مولانا اهل اباحه گری بوده؛ خب چطور می‌شود کسی که به هر سمتی نگاه می‌کند خدا را می‌بیند، در منظر و مرئای او گناه کند؟

 عقل متصل آن است که با مبادی متصل می‌شود و حقیقت را درک می‌کند و در حقیقت منفعل است، برخلاف عقل ما که عقل منفصل و خودبنیاد است. بنابراین عرفان از شهود و عقل متصل تشکیل شده و مولانا را باید در همین ساحت شناخت. او در یک جا می‌گوید "پای استدلالیان چوبین بود" و در جای دیگر می‌گوید:
عقل دو عقل است آنیک مکسبی ** که بیاموزد به مکتب در صبی
عقل دیگر بخشش یزدان بود ** چشمه‌ی آن در میان جان بود

یا می‌گویند مولانا اهل اباحه‌گری بوده؛ خب چطور می‌شود کسی که به هر سمتی نگاه می‌کند خدا را می‌بیند، در منظر و مرئای او گناه کند؟ شاهد این مطلب این بیت است:
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر برم** اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

دو راه برای شناخت مولانا

به نظر می‌رسد اگر بخواهیم یک نفر را بشناسیم، یا باید به آثار او رجوع کنیم، یا به سخنان کسانی که موافق و یا مخالف او هستند مراجعه کنیم.

درباره مولوی هر دوی این راه‌ها باز است. اگر بدون غرض مثنوی را کنکاش کنیم، حتی اگر به اشکالاتی برخورد کنیم که در اندیشه هر متفکری احتمال دارد رخ دهد، به بسیاری از قرائت‌ها از گزاره‌های دینی می‌رسیم که شاید کمتر کسی این چنین عمیق به مسائل دینی نگاه کرده باشد. در حقیقت برخی از آیات قرآن نظیر ««هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»، «أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه» و ««شَهِدَ اللَّهُ أَ نَّهُ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ » فقط در این دستگاه فکری فهم می‌شود.

نگاه رهبران انقلاب به مولانا و مثنوی معنوی

شاید به همین دلیل باشد که بزرگان از فلاسفه، عرفا و فقها در عین نقدهایی که به مولانا داشته‌اند، تفکر عمیق او را تمجید کرده‌اند. به عقیده نگارنده مهم‌ترین و بزرگترین مدافع مولانا امام خمینی بود؛ شخصیتی که در فقاهت، فلسفه، عرفان و سیاست جامعیت داشت و اجتهاد او در این مسائل مورد پذیرش همگان است. بسیاری از نقدهایی که به مولانا می‌کنند در اشعار مرحوم امام نیز وجود دارد، اما این فقیه و مرجع تقلید نه تنها این مضامین را حرام نمی‌داند، بلکه از آن‌ها بهره می‌گیرد.

در حدیثی می‌خوانیم «اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ؛[3] به گفته بنگر نه به گوینده.»؛ معلوم نیست چرا کسانی که مخالف اندیشه عرفانی هستند تمام این ساختار را زیر سؤال می‌برند

به طور مثال امام در یکی از اشعار خود به موضوع وحدت وجود اشاره می‌کند:
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست**کوردل آنکه نیابد به جهان جای تو را

همچنین مقام معظم رهبری درباره اهمیت مثنوی نسبت به کسی که دسترسی به این کتاب ندارد می‌گوید: مثنوی [همان طور] که خودش می‌گوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم... ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.[2] 

مولانا در میانه رد و قبول

مولانا هم مانند هر فقیهی، مانند هر فیلسوفی و مانند هر متفکری ممکن است اشتباه کرده باشد. حالا باید چه کار کرد؟ آیا اگر حرف خوبی هم دارد انکار کنیم و کنار بگذاریم یا منصف باشیم و حرف‌های خوبش را بپذیریم؟
در حدیثی می‌خوانیم «اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ؛[3] به گفته بنگر نه به گوینده.»؛ معلوم نیست چرا کسانی که مخالف اندیشه عرفانی هستند تمام این ساختار را زیر سؤال می‌برند و با یک عناد عجیب با مولانا یا ابن عربی برخورد می‌کنند.

 پی‌نوشت‌ها:
[1] کتاب شریعت در آیینه معرفت، اسراء، قم، بخش دوم، ثبات و تغییر معرفت دینی، معرفت عرفانی و كلام اشعری.
[2]دیدار با شاعران در ماه رمضان _ ۱۳۸۷/۰۶/۲۵
[3]غررالحکم، ص361

 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.