تبیان، دستیار زندگی

معادله جنگ در روز عاشورا/نقطه عطف انحراف امت از ولایت

آنچه منجر شد فاجعه عاشورا اتفاق بیافتد و امت پیامبر از ولایت جدا شوند، جنگ بدر و صفین نبود که البته آنها هم بی تأثیر نبودند اما اهل‌بیت(ع) توطئه‌ها و دسیسه‌های سقیفه در روزهای ابتدایی رحلت پیامبر(ص) را مهم‌ترین عامل این واقعه می‌دانند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
از سقیفه تا عاشورا
یکی از نکاتی که در رابطه با موضوع عاشورا و رخداد چنین اتفاق و جنایتی بزرگ در تاریخ بشریت باید مطرح شود،این است که بدانیم ریشه عاشورا و وقایعی که منجر به اتفاقات سال 61 هجری چه بود.

وقتی عوامل این اتفاق را بررسی می کنیم می بینیم که هم یزیدی که مقابل امام حسین (ع) ایستاد یک شبه به خلافت نرسیده و هم امت پیامبری که با دست خود سر از بدن امامشان جدا کردند، یک شبه این گونه نشدند. در حقیقت سید الشهدا را نه اهل کتاب کشتند و نه مشرکان مدینه. محمد علی موحدی؛ پژوهشگر حوزه علوم "اسلامی"در این رابطه می گوید: سید الشهدا را کسانی کشتند که نمار می خواندند، زکات می دادند، حج می رفتند. اما کار به جایی می رسد که این امت به ظاهر مسلمان، به نام خدا و پیامبر و قربة الی الله سر از تن کسی جدا می کنند که زینت دوش پیامبر است و سرور جوانان اهل بهشت. و او را تشنه میان دو نهر رها کرده و به شکرانه این عملشان نماز شکر به جا می آورند.

جرم کسانی که بنیان و اساس ظلم و جور را نهادند و شرایطی را فراهم کردند که اهل بیت را از آن مرتبه‌ای که در آن قرار داشتند کنار زدند، بسیار سنگین‌تر است.


مراتب لعن در زیارت عاشورا

حجت الاسلام گلپور،کارشناس دینی در گفتگویی با خبرگزاری شبستان گفت: در رابطه به سلسله لعن هایی که در زیارت عاشورا بیان شده این گونه می گوید: اگر در فحوای زیارت عاشورا به دقت تأمل کنید و عبارت ها را زیر نظر داشته باشید می بینید حدود 70 بار لعن و انزجار و تنفر و بیزاری از حاکمیت طاغوت مطرح شده است. 

گلپور در رابطه مراتب لعنی که در زیارت عاشورا مطرح شده، نظر مشابهی با محمد علی موحدی داشته به این مفهوم که؛ اولین لعن مطرح شده در زیارت عاشورا فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْكُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ است و آخرین لعن به کسانی است که امام را کشتند. نکته بسیار کلیدی و مهمی که در بیان گلپور و محمد علی موحدی وجود دارد این است که؛ جرم کسانی که بنیان و اساس ظلم و جور را نهادند و شرایطی را فراهم کردند که اهل بیت را از آن مرتبه ای که در آن قرار داشتند کنار زدند، بسیار سنگین تر است. می فرماید:  وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ ، وَ اَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللهُ فیه. خدا لعنت کند کسانی را که شما را از آن جایگاهی که در آن قرار داشتید کنار گذاشتند.

در حقیقت باید دانست که نقش کسانی که بنیاد و بنیان ظلم و جور را گذاشتند و  آن ها که از آن ها پشتیبانی کردند و افرادی که چنان مقدمه و زمینه چینی کردند که ائمه اطهار از آن جایگاه  اجتماعی و مدیریتی که در جامعه باید داشته باشند دور شدند بسیار مهم تر از کسی یا کسانی دانسته شده که  حضرت سیدالشهدا (ع) را به شهادت می رساند.

گلپور در ادامه در رابطه با مراتب لعن که در زیارت عاشورا می آید مثالی از زندگی روزمره می زند؛ شما یک وقت می بینید جامعه ای درگیر مواد مخدر یا مصرف روان گردان ها شده است. موادی که فرد وقتی مصرف می کند دچار اختلال های جدی در رفتار می شود و دست به جرایم ویران کننده ای می زند و خانواده را به تباهی می کشاند . این فرد البته گناه کرده است اما گناه بزرگ تر متعلق به کسانی است که آن مواد را تولید و توزیع کرده و به دست این آدم رسانده اند و البته گناه بزرگ تر از همه متوجه آدم هایی است که اشاعه دهنده تفکر پوچ گرایی و تاریک اندیشی در جامعه هستند.
چرا که وقتی تفکر پوچ گرایی در یک جامعه بسط داده شود و هستی و وجود انسان به گونه ای تصویر شود که انگار هدف و مرادی در زندگی او حاکم نیست وقتی اومانیست ها و فمنیست ها و فراماسونرها جولان بدهند و انسان گرایی به مفهوم محور قرار دادن انسان در هستی رواج پیدا کند، در آن صورت معلوم است که فضای پوچی در جامعه دامن گیر می شود و وقتی این فضا به وجود بیاید بخشی از آدم ها دوست خواهند داشت که با مصرف روان گردان یا مخدر کاری کنند که وجودشان را از یاد ببرند . در چنین فضایی است که وقتی شما می بیند و دقیق نگاه می کنید متوجه می شوید جرم و گناه کسی که تفکر پوچ گرایی را در جامعه و لایه های فرهنگی ترویج و تبلیغ می کند بزرگ تر از تولیدکننده مواد و روان گردان است چون او دارد زمینه فکری و  فرهنگی مصرف را در جامعه ایجاد می کند .

با توجه به این صحبت ها باید متوجه بود که جریان عاشورا را تنها در رفتار و عملکرد فردی خاص و تنها یزید نباید جستجو کرد، باید به آن کسانی که اساس و بنیان این فاجعه را چیدند توجه کرد.

معادلات موجود در 3 نبرد مهم تاریخی

وقتی جامعه و اعتقادات مردم را من حیث ظواهر از زمان پیامبر تا سال 61 هجری بررسی می کنیم می بینیم که 3 نبرد مهم در این سال ها اتفاق افتاده است؛ 3 نبردی که به اعتقاد ما معادله هرسه نبرد حق محض و مطلق با باطل غلیظ بوده است اما مهم این است که توده مردم هر کدام در این زمان ها چه نگاهی به این جریانات داشته و با آن ها مقابله کرده اند؛ جنگ بدر در 17 رمضان سال 2 هجری، دومین نبرد؛ صفین در 11 صفر سال 37 هجری و سومین نبرد فاجعه عاشورا 10 محرم 61 هجری.

جریان عاشورا را تنها در رفتار و عملکرد فردی خاص و تنها یزید نباید جستجو کرد، باید به آن کسانی که اساس و بنیان این فاجعه را چیدند توجه کرد.



محمد علی موحدی در تبیین معادلات این جنگ ها این گونه نظر می دهد که؛ معادله جنگ بدر در حقیقت میان پیامبر با مشرکین مکه بود که سردمدار آن ها ابوسفیان است. این اتفاق را هر کسی بررسی کند؛ چه مسلمان باشد و چه مستشرق و حتی روشن فکرانه به این ماجرا نگاه کند آن را معادله میان پیامبر خدا که حق محض با مشرکان بت پرست که دختران بی گناه را زنده به گور می کردند، یعنی باطل غلیظ می داند.

اما در جنگ صفین و عاشورای سال 61 هجری این معادلات فرق می کرد. در جنگ صفین جنگ امیرالمومنین جانشین پیامبر با معاویه پسر ابوسفیان بود که از نگاه توده مردم قضیه جور دیگری بود؛ معادله جنگ مخلوطی از حق و باطل است چرا که مردم می بینند هم علی نماز می خواند هم معاویه، چرا که معاویه در ظاهر آداب اسلامی را تا جایی که می شد رعایت می کرد. در این زمانه می بینیم که معاویه با وجهه ای حق طلبانه و حق جویانه ای به بهانه خونخواهی عثمان به جنگ با علی(ع) که به واقع هیچ نقشی در ترور عثمان ندارد، می رود.

وقتی فضای جامعه را در این جنگ بررسی می کنیم می بینیم که فضای تبلیغاتی به قدری به نفع معاویه بر جامعه مستولی است که معاویه ای که با ام حبیبه هیچ نسبتی ندارد، خال المومنین و دایی مؤمنین معرفی می شود و محمدبن ابی بکر که برادر عایشه است جایگاهی در جامعه ندارد.
 
به قدری فضا از لحاظ مخلوط شدن حق و باطل غبارآلود است که مردم نمی توانند حق و باطل را تشخیص دهند؛ به طوری که وقتی قرآن را به نیزه می کنند، می بینیم همان مردمی که در رکاب علی بودند به جنگ با علی بر می خیزند و بیان می کنند که علی کافر است که ما را وادار به جنگ با قرآن می کند. ابوموسی اشعری را مرد خدا می پندارند و نمازخواندن های معاویه را ابزار تشخیص حق و باطل می دانند.

این پژوهشگر حوزه علوم "اسلامی" در رابطه با جابجایی حق و باطل که در سال 37 هجری رخ داد و منجر به اتفاقات عاشورا شد به طوری که حسین (ع) خارجی و معاویه خلیفه مؤمنین شمرده می شود گفت؛ آنچه در جنگ ها و اتفاقات قبل عاشورا رخ می دهد به طوری که نتیجه اش اتفاقات و فاجعه عاشورا می شود، ریشه اش را باید در سقیفه دانست.

سرنخ‌هایی که امام حسین(ع) از ریشه‌های عاشورا بیان می‌کنند

چنانچه خوارزمی یکی از علمای اهل سنت در کتاب مقتل الحسین علیه السلام خود چنین اعتراف می کند: "... چون بر بدن مبارک امام حسین علیه السلام ۷۲ زخم وارد شد ایستادند تا اندکى استراحت کنند، ضعف بر بدنشان غالب شده بود، به طوری که دیگر توان جنگ را نداشت، در این هنگام ناگاه سنگى آمد و بر پیشانیش خورد و خون جاری شد، پس پیراهنش را بالا گرفت تا خون را از پیشانیش پاک کند که ناگاه تیر تیز سه شعبه و مسمومى آمد و بر قلب حضرت نشست.
امام حسین علیه السلام گفت: بسم اللّه و باللّه و على مله رسول اللّه. آنگاه سر به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداى من! تو مى‌دانى که اینان کسى را مى‌کشند که روى زمین فرزند پیامبرى جز او نیست. امام تیر را از پشت سر بیرون آورد و خون مانند ناودان جارى شد. دستش را زیر محل زخم گرفت و چون پر از خون شد به آسمان پاشیدند. قطره ای از این خون به زمین بازنگشت و پیش از آن سرخى در آسمان دیده نشده بود.
دو مرتبه دسته مبارک را زیر زخم گرفت و چون از خون پر شد به صورت و محاسنش مالید و فرمود: این‌گونه به خون خضاب خواهم بود تا جدّم محمدصلی الله علیه و آله را دیدار کنم." نکته قابل توجه این که حضرت در ادامه فرمودند؛ "و أَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان و بگویم اى رسول خدا! فلانى و فلانى مرا کشتند."(1)
تمامی کسانی که در علم حدیث و رجال شناسی کار کرده اند همه به اتفاق گفته اند مراد از فلان و فلان؛ ابوبکر بن ابی قحافه و عمر بن خطاب است.

در این تعبیر می بینیم که حضرت سرنخ ریشه های عاشورا را بیان می کنند.

امت پیامبر در عاشورای سال 61 هجری در بازگشت و پشت کردنش از اسلام دوران جاهلیت را هم رد کرده به طوری که حتی خصایص مثبت جاهلیت را لگد مال می‌کند.



محمد علی موحدی اضافه می کند؛  بعد از شهادت سیدالشهدا(ع) حضرت زینب(س) می فرمایند: "وَ هَذا حُسَیْنُ مَحْزُوزُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَالرَّداءِ. بِأبی مَنْ أضْحی عَسْكَرُهُ فی یَوْمِ الاثْنَیْنِ نَهْبَا؛ و اینك حسین سر از قفا جدا گردیده عمامه و ردایش را از سر دوشش كشیده اند. پدرم فدای آن حسین كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت."(2)
و ما می دانیم که روز به شهادت رسیدن امام حسین (ع) به قطع روز دوشنبه نبوده و در روایات خود اهل تسنن ، جمعه یا شنبه معرفی شده است، با این وجود چه دلیلی میتواند داشته باشد که حضرت زینب(س) به روز دوشنبه اشاره کنند ؟ جز اینکه این بیان اشاره به روز وقوع سقیفه می کند چنانچه ابن کثیر در مورد روز وقوع سقیفه چنین می گوید: "قد تقدم أن رسول الله توفی یوم الإثنین وذلك ضحی فاشتغل الناس ببیعة أبی بكر الصدیق فی سقیفة بنی ساعدة ثم فی المسجد البیعة العامة فی بقیة یوم الاثنین؛ قبلاً بیان شد که رسول الله صلی الله علیه وآله در صبح روز دوشنبه از دنیا رفت و مردم مشغول به بیعت با ابی بکر در سقیفه بنی ساعده شده و بیعت عامه در بقیه روز دوشنبه در مسجد انجام شد."(3)

موحدی جاهلیت را آخر بازگشت امت پیامبر و رویگردانی آن ها از اسلام نمی داند و در رابطه با این رویگردانی به بیان سید الشهدا در لحظات اخر خود این گونه اشاره می کند؛ ابوحامد غزّالی که از بزرگان اهل سنت در سده 5 هجری، کسی که به بیان اهل سنت در آن صد سال زمان خودش نظیر نداشته می گوید: وقتی خلیفه دوم در غدیر با علی بیعت کرد، در ابتدا به این بیعت راضی بود اما بعداً بعد به دو علت؛ حب به ریاست خودش و بعد هوای نفس، استوانه خلافت را جابجا کرد و راه را برای دوران جاهلیت هموار کرد.

ما سؤال می کنیم که آیا واقعا او با عملکردش فقط راه برای جاهلیت باز کرد؟آیا واقعا جاهلیت آخر بازگشت امت بود؟ به  نظر می رسد که این گونه نبوده و امت پیامبر در عاشورای سال 61 هجری در بازگشت و پشت کردنش از اسلام دوران جاهلیت را هم رد کرده به طوری که حتی خصایص مثبت جاهلیت را لگد مال می کند.

دوران جاهلیت با 23 نبوت پیامبر به اسلامی می رسد که اکملت و اتممت و رضیت می شود و این اسلام قرار است در پرتو امامت ادامه پیدا کند ولی می بینیم که سقیفه می آید و اسلام را به جاهلیت گذشته بر می گرداند اما به واقع آنچه در عاشورا دیده می شود چیزی بدتر و پست تر از جاهلیت است و به طوری که می بینیم در حقیقت سقیفه به جاهلیت هم ختم نشده است.

آنچه در عاشورا دیده می‌شود چیزی بدتر و پست‌تر از جاهلیت است و به طوری که می‌بینیم در حقیقت سقیفه به جاهلیت هم ختم نشده است. 


در لحظات اخر سیدالشهدا می بینیم که وقتی دشمن حمله به خیام اهل بیت را می دهد امام این گونه می فرمایند؛ "وَیْحَکُمْ یا شیعَهَ آلِ اَبی سُفْیانَ! اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا اِلى اَحْسابِکُمْ اِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ؛ واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمى ترسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب مى دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید" 
"اَنَا الَّذی اُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً؛ من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان که گناهى ندارند، پس تا زمانى که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید."

عرب در زمان جاهلیت به یک سری آداب و مسائلی مقید بود مثل اینکه به ماه های حرام توجه داشت و نیز اندک جوانمردی وجود داشت به طوری که در جنگ وقتی جنگاور زنده است به نوامیسش حمله نمی کرد اما شاهد وحشی گرایی هایی در عاشورای سال 61 هجری هستیم که حتی جاهلیت هم از آن شرم دارد.
پی نوشت:
1- مقتل الحسین، خوارزمی [م. ۵۶۸]، ج۲، ص 39
2- همان
3- البدایة والنهایة ، ج 6 ص 301 ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن كثیر القرشی أبو الفداء الوفاة: 774
4- مقتل الحسین خوارزمى، ج 2، ص 33 و بحارالانوار، ج 45، ص 50 - 51
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.