تبیان، دستیار زندگی

فلسفة الهی، منشأ دینی‌شدن علوم‌

علم غیر اسلامی نداریم

محال است علم غیر دینی و غیر اسلامی داشته باشیم؛ این رهاورد بزرگ محصول فلسفه اسلامی است چون آنچه در فلسغه الهی ثابت می‌شود این است که جهان چیزی جز خدا و اسما و اوصاف خدا و افعال و احکام و اقوال خدا و سرانجام خدا و آثار خدا هیچ نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
علم

موضوع، ملاک تمایز علوم، تعیین روش و صبغة دینی‌بودن آن

چنان‌که در تعریف عـلوم انـسانی آمده است، آن‌را فهمِ روشمند واقعیت‌ها، پدیده‌ها، رفتارها و کُنش‌های انسانی با هدف تربیت‌ فردی‌ و مدیریت اجتماعی زندگی انسان‌ها دانسته‌اند. عصارة فهم روشمند، یک مطلب است و واقعیت‌ها، مطلب دیگر. علم انـسانی و عـلوم مشابه آن باید با ضابطه‌ای فنّی تدوین شوند. در این‌باره توجه به‌ یک‌ اصل، ضروری است و آن اینکه تمایز علوم به تمایز موضوعات بستگی دارد.

دو مطلب دیگر نیز در کنار این اصل باید روشـن شـود؛ اینکه تعیین و تمایز روش‌ها به تمایز‌ موضوعات‌ وابسته‌ است و صبغة دینی و غیردینی داشتنِ‌ علوم‌ نیز‌ به موضوعات بستگی دارد؛ هر موضوع خاصی، روشی خاص می‌طلبد و صبغه‌ای مخصوص به خود دارد.

فلسفة الهی، منشأ دینی‌شدن علوم‌

بحث‌ دربارة علوم انسانیِ اسلامی، نیازمند فرصت دیگری برای بحثی با عنوان علوم دینی اسـت. ایـنها هـمه ساختار کوی و برزن‌اند‌؛

محال است علم غـیردینی و عـلم غیراسلامی داشته باشیم. این رهـاورد بـزرگ‌ محصول‌ فـلسفة الهـی اسـت.

بحث دربارة علوم انسانیِ اسلامی، سـاختن یک خیابان است بدون‌ نقشة‌ جامع شهر، بحث دربارة علوم دینی نیز چنین است؛ زیرا معلوم، علم را رهـبری مـی‌کند و مـا‌ تا‌ ندانیم‌ واقعیت‌هایی که معلومِ ماست، چیست، نه دربارة علوم انـسانی اسـلامی توانِ سخن‌ داریم‌ و نه‌ دربارة علوم دینی؛ ازاین‌رو، پیش از اینکه کوی و برزن را بسازیم، باید سراغ نـقشة‌ جـامع‌ جـهانی‌، یعنی «فلسفه» برویم و ببینیم در عالَم چه خبر است.

وقـتی فـلسفه وارد جـهان می‌شود، مانند مهندسی که درصدد ترسیم نقشة جامع جهان است‌، اول‌ سکولار است؛ سکولار، یـعنی لابـشرط، نه ضدّ دین؛ یعنی نه دین دارد، نه‌ بی‌دین‌ است‌؛ چون هنوز دین ثـابت نـشده اسـت. این فلسفه و این جهان‌بینی که مهندس نقشة جهان است‌، اگر‌ به کج‌راهه رفـت، نـخستین آسیب را به خود وارد کرده و سپس‌ همة‌ علوم‌ را دچار اُفت و آفت می‌کند؛ زیرا چـنانچه فـلسفه بـه بیراهه رفته و الحادی شود، فتوایش این‌ خواهد‌ بود‌ که خدایی نیست! و وحی و نبوت خـرافه اسـت! دین، فسون و فسانه است‌! وقتی خدایی نبود و وحی و دیـنی در مـیان‌ نـبود‌، نه سخن از علمِ دینی جا دارد‌ و نه‌ سخن‌ از علمِ انسانی اسلامی؛ ولی اگر راه مـستقیم‌ را طی کرد و کما هوالحق به صحنة جهان‌بینی وارد شد و به عنوان طراح‌ و مهندس‌، به این نتیجه رسـید کـه‌ خدایی‌ هست، نخستین‌ خدمتش‌ این‌ خواهد بود که به فلسفة الهی‌ و فـلسفة‌ دیـنی تبدیل می‌شود و آن‌گاه به دیگر علوم تـسری یـافته و هـمة علوم را‌ دینی‌ می‌سازد.


محال‌بودن علم غیردینی

هـمان‌طور کـه‌ در فرض اول، دین‌، فسون‌ و فسانه بود و علمِ دینی خرافه‌؛ در‌ فرض دوم، محال است علم غـیردینی و عـلم غیراسلامی داشته باشیم. این رهـاورد بـزرگ‌ محصول‌ فـلسفة الهـی اسـت. چرا؟ برای اینکه‌ آنچه‌ در‌ فلسفة الهی ثـابت‌ مـی‌شود‌ این است که در‌ جهان‌ چیزی جز خدا و اسما و اوصاف خدا، افعال و احـکام و اقـوال خدا و سرانجام خدا و آثار خدا‌ هـیچ‌ نیست.

اگر‌ کافری به طور روشمندانه ثابت کرد که زمین این‌چنین است، ایـن می‌شود علمِ دینی؛ هرچند خودش خدا را قبول نداشته باشد؛

بدین‌ترتیب، هنگامی کـه از واقـعیت‌ بحث‌ می‌شود معلومی‌ غیر‌ از‌ اثـر خـداوند و موضوعی جز‌ فعل خداوند وجود ندارد؛ سرنوشت علوم را موضوعات تعیین می‌کنند. همان‌طور کـه تـمایز علوم به‌ تمایز‌ موضوعات اسـت، تـمایز روش‌ها نیز به‌ تـمایز‌ مـوضوعات‌ بستگی‌ دارد‌؛ تمایز دینی و غـیردینی‌ بـودن‌ هم به تمایز موضوعات است. اگر در جهان چیزی نبود جز خدا و فعل خدا، آن هـم‌ بـحثی‌ دینی‌ است؛ زیرا برای مثال بـحث از فـعل‌ معصوم‌ و قـول‌ مـعصوم‌، بـحثی‌ دینی‌ است. ما اگـر گفتیم فلان معصوم چنین فرمود یا چنین انجام داد، بحثی دینی خواهد بود. حال اگر گـفتیم خـدا چنین کرد، دینی نیست؟! خدا چنین گـفت، دیـنی‌ نیست؟! هـمان‌طور کـه حـاصل‌ضرب دو در دو پنج شود مـحال اسـت، بر اساس فلسفة الهی، علم غیردینی هم محال است. واقعیت شما غیر از فعل خدا چیز دیـگری نـیست.

لزوم تـفکیک‌ بین‌ عالِم و علم در علم دینی

اوّلین وظـیفه ایـن اسـت کـه بـاید حـساب علم را از عالِم جدا کرد. عالِم خواه قبول کند خواه نکول، نکول و قبولِ عالِم فرقی ندارد‌. اگر‌ کافری به طور روشمندانه ثابت کرد که زمین این‌چنین است، ایـن می‌شود علمِ دینی؛ هرچند خودش خدا را قبول نداشته باشد؛ گرچه عالِم کافر داریم، اما علم غیر از عـالِم اسـت. قبول و نکول عالِم را نمی‌توان به حساب دینی بودن معلوم گذاشت.

عـلمی‌ در عالم وجود ندارد، مگر‌ اینکه‌ دینی است.اگر کسی دریافت که چگونه‌ می‌توان‌ عمق‌ دریا را شکافت؛ ایـن عـلم، دینی است‌؛ خواه‌ عالِم‌ کافر‌ باشد‌، خواه‌ شرقی باشد و خواه غربی.

اگر ما معلومی‌ غیردینی‌ داشتیم، در‌ این‌صورت، علم غیردینی است؛ ولی معلومی غیر از دین نداریم. تـعبیر قـرآن کریم این است کـه از‌ عـرش تا فرش آیات الهی است (یونس: 6/ شوری: 29) حال، چه‌ بپذیرید‌ و چه‌ نپذیرید، آیت‌شناسی، دینی است و ازاین‌رو فرضِ علم غیردینی محال است. تنها سخن از علوم انسانی اسلامی نیست‌؛ ‌‌سخن‌ از علوم انـسانی اسـت که شاخص آن انسان است. چه انسان، چه آسمان‌ و چه‌ زمین‌، اگر علم است، دینی است؛ اما باید روشمند باشد تا بتواند واقعیت را کشف کند‌.

باتوجه‌ به آنچه بـیان شـد‌ عـلمی‌ در عالم وجود ندارد، مگر‌ اینکه‌ دینی است.اگر کسی دریافت که چگونه‌ می‌توان‌ عمق‌ دریا را شکافت؛ ایـن عـلم، دینی است‌؛ خواه‌ عالِم‌ کافر‌ باشد‌، خواه‌ شرقی باشد و خواه غربی. اگر کـسی فـهمید چـگونه می‌شود ماهواره ساخت و بر روی کُرة مریخ فرود آمد، این علم، دینی خواهد بود؛ برای ایـنکه مـعلوم، فعل خداست‌؛ عـلم اگر علم است، روشمندانه بوده و به واقعیت رسیده است؛ یعنی فعل خدا را شناخته است. ایـن عـلم اگـر‌ علم‌ است، اسلامی است؛ چه شرقی و چه غربی. دیگر نباید هراس داشـته و گـفته شود چون این علم تولید ما نیست پس اسلامی نیست. اگر طب آنها پیشرفته است، واقعی اسـت‌؛ بـرای‌ اینکه آنها فهمیدند انسان چیست، بیماری چیست، این دارو چیست و رابطة این دارو و آن بـیماری چـگونه است.


پی نوشت؛
این متن خلاصه ای است از سخنرانی آیت الله جوادی آملی در اختتامیة دومین کنگرة بین‌المللی علوم انسانی اسلامی، با عنوان "فلسفه ی الهی و محال بودن علم غیر دینی" که در شماره 69 فصلنامه کتاب نقد منتشر شده است.
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.